موضوع میراث در قرآن کریم همواره با پرسشهایی همراه بوده است، از جمله:
چرا سهم زن، نصف مرد است؟
چرا میراثبران سرمایهدار و مستمند به یک اندازه ارث میبرند؟
چرا سهم کسی که در درآمد خانواده مشارکت داشته است، با کسی که سربار بوده یا حتی اموال خانواده را هدر داده است، برابر میباشد؟
چرا دختری که در راه خدمت به پدر یا مادرش زحمات بسیاری را متحمل شده و نقش بسزایی در درآمدشان داشته است، باید از پسری که نهتنها نقشی نداشته، بلکه مزاحم و سربارشان نیز بوده است، سهم کمتری از میراث ببرد؟
چرا خواهری که در زندگی یاور و همکار برادر یا خواهرش بوده است و به آنان در مسیر کسب و کار و سامان دادن به زندگی همکاری شایانی کرده است، نسبت به برادری که هیچ نقشی در زندگیشان نداشته است و سال تا سال به آنان سرنمیزده و کمکی نمیکرده است، سهم کمتری از میراث نصیبش شود؟
و... .
پرسشهای فراوانی از این قبیل مطرح است، که اگر تنها به موضوع میراث در قرآن بسنده کنیم، شاید پاسخ قانع کنندهای برایشان نیابیم، اما اگر دو موضوع مهم «بخشش و وصیت» را مکمل ارث بدانیم، میتوانیم پاسخ مناسبی از قرآن دریافت نماییم، زیرا محور اصلی و وجه اشتراک هر کدام از این سه، همان انتقال سرمایه از کسی به کس دیگری است.
منظور از «بخشش» در این مطلب، مواردی همانند عطا، هدیه، انفاق، صدقه، زکات، نفقه، نذر و... است که فرد به صورت داوطلبانه یا به عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی، مقداری از اموالش را به دیگران تقدیم میکند. وصیت تملیکی نیز طبق تعاریف فقهی و حقوقی، واگذاری داوطلبانهی مال به دیگران پس از مرگ است.[1] ارث نیز، واگذاری سرمایهی به دیگران پس از مرگ میباشد.[2]
به عبارتی دیگر، بخشش با شاخههای گوناگونش در زمان حیات صورت میگیرد، وصیت، بخشش پس از مرگ است و ارث، انتقالی اجباری میباشد.
آیات مشوق «بخشش»:
عطا: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى». (لیل/5). (و اما کسی که ببخشد و پروا پیشه کند).
هدیه: «وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ». (نمل/35). (و من قطعا به سویشان هدیهای میفرستم تا ببینم فرستادگان با چه برمیگردند).
انفاق: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». (بقره/261). (ماجرای آنان که اموالشان را در راه خدا هزینه میکنند، همانند دانهای است که هفت خوشه رویانده است، در هر خوشه، صد دانه است. و خدا برای هر کس که بخواهد دوچندان میکند، و خدا بسی گشایندهی داناست).
صدقه: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ ...». (بقره/276). (خدا ربا را نابود میکند و صدقات را میافزاید...).
زکات: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ». (بقره/43). (نماز را برپای دارید و زکات را بیاورید و با کرنشکنان کرنش کنید).
نفقه و نذر: «وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ...». (بقره/270). (هر نفقهای که هزینه کنید یا نذری که تقدیم کنید، به یقین خداوند آن را میداند...).
آیات فراوانی دال بر بخشش مال به شکلهای گوناگون وجود دارد که انسان را به عطای داوطلبانه تشویق میکند، اما تنها به ذکر یک آیه از هر بخش بسنده شد تا بحث به درازا نکشد.
آیات مشوق «وصیت»:
«كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ. فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ». (بقره/180ـ182). (بر شما مقرر شده که هرگاه كسى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى باز گذارد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان به نيكى وصيت كند. این بر پرواپیشگان به راستى مقرر شده است. آن گاه هر كس كه آن را پس از شنيدنش تغيير دهد، گناهش تنها بر كسانى است كه آن را تغيير مىدهند. بىگمان خداوند شنواى داناست. پس هر كس از وصيت كننده کژی يا گناهى احساس كند، و بين آنان آشتى دهد، گناهى بر او نيست. حقا كه خداوند بسی بخشايشگر مهربان است).
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ ...». (مائده/106). (اى کسانی که ایمان آوردهاید گواهی در ميان شما به هنگام وصيت – چون مرگ به كسى از شما برسد - دو شخص دادگر از خودتان است ...).
جالب است در لابهلای آیات 11 و 12 سورهی نساء که دربارهی ارث است، 10 بار واژگان دال بر وصیت ذکر شده است، همانند وصیة، توصون، یوصی، یوصین و... .
«وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ...». (بقره/240). (و كسانى از شما كه میمیرند و همسرانى برجاى مىگذارند، بايد براى همسرانشان وصيت كنند، آنكه تا يك سال به آنان بدون بيرون كردن از خانه بهره دهند...).
آیات ارث:
«يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا.
وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ». (نساء/11و12).
(خداوند در مورد فرزندانتان به شما سفارش مىكند، برای مرد سهم دو زن است. پس اگر زنانی بيش از دو تن بودند، دو سوم تركه براى آنان است و اگر يكی باشد، يك دوم از اوست. و اگر او فرزندى داشته باشد، هر يك از پدر و مادرش، يك ششم از آنچه را كه بر جاى گذاشته است، خواهند داشت. و اگر فرزندى نداشته باشد، و پدر و مادرش از او ارث ببرند، مادرش را يك سوم خواهد بود. و اگر برادرانى داشته باشد، مادرش يك ششم را خواهد داشت. پس از اداى وصيتى است كه وصيت كرده يا پس از اداى بدهى. نمىدانيد كدام يك از پدرانتان و پسرانتان، برايتان سودمندترند. فريضهاى از سوی خداوند است. بىگمان خداوند داناى فرزانه است.
و يك دوم اموال به جای مانده از همسرانتان اگر فرزندى نداشته باشند، از آن شماست. و اگر آنان فرزندى داشته باشند، شما يك چهارم از آنچه را كه برجاى گذاشتهاند، خواهيد داشت. پس از اداى وصيتى است كه به آن وصيت كرده باشند يا بدهى. و- اگر شما فرزندى نداشته باشيد- آنان را يك چهارم از چيزى است كه برجا مىگذاريد. و اگر شما فرزندى داشته باشيد، آنان را يك هشتم از آنچه برجاى گذاشتهايد، خواهد بود. پس از اداى وصيتى است كه كردهايد يا بدهى. و اگر از مردى يا زنى به صورت كلاله ارث برده شود و او برادر يا خواهرى داشته باشد، هر يك از آن دو يك ششم را خواهند برد. و اگر بيش از اين باشند، آنان در يك سوم شريكند. پس از وصيتى است كه به آن وصيت شده باشد يا پرداخت بدهى. بىآنكه زيانآور باشد. سفارشی از سوی خداوند است. و خداوند داناى بردبار است).
«يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ». (نساء/176). (از تو فتوا مىطلبند. بگو: خداوند دربارهی كلاله براى شما فتوا مىدهد: اگر مردى بميرد كه فرزندى ندارد و خواهرى دارد، پس يك دوم ميراث از آن خواهرش است. و اگر خواهرش فرزندى نداشته باشد، او از خواهر ارث مىبرد. اما اگر خواهران دو نفر باشند، دو سوم تركه از آن آنان است. و اگر مردان و زنانى برادر و خواهر باشند، آن گاه مرد همانند سهم دو زن را خواهد داشت. خداوند براى شما روشن مىسازد تا گمراه نشويد. و خداوند به هر خواستهای داناست).
بنابراین، فرد در گام نخست، طبق آیات «بخشش» میتواند در زمان زندگی، به خانواده، خویشان، نزدیکان یا دوستان نیازمندش، اموالی را به عنوان هدیه، نفقه، صدقه یا زکات بدهد و ببخشد، بخصوص کسانی را به او نیکی کرده و یا در کسب درآمد و گردآوری سرمایهاش نقش بسزایی داشتهاند. البته با رعایت انصاف و عدالت، و پرهیز از هرگونه ستم و اجحاف نسبت به حقوق دیگران.
مهمترین عاملی که از درگیری میراثبران و اطرافیان میت جلوگیری میکند و باعث زدوده شدن دلخوریها و تیرگیهای ارتباطی آنان میشود و نیز اکثر شبهات و پرسشهای مربوط به وجود تبعیض در ارث را پاسخ میدهد، همین نکته است، زیرا اگر فرد در زمان حیاتش حق را به صاحب حق بدهد، و از تبعیض جلوگیری کند و کسانی را دریابد که ممکن است طبق ظاهر قانون ارث، در حقشان جفایی شود، به یقین همگان با دلی گشاده آن را میپذیرند.
در گام بعدی، بر اساس آیات «وصیت» او میتواند سفارش کند تا پس از مرگش، اموالی را تا سقف یک سوم به افرادی که نیازمندی بیشتری دارند، منتقل نمایند. ملاک یک سوم طبق توصیهی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ به سعد بن ابی وقاص است: «عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعُودُنِي عَامَ حَجَّةِ الوَدَاعِ مِنْ وَجَعٍ اشْتَدَّ بِي، فَقُلْتُ: إِنِّي قَدْ بَلَغَ بِي مِنَ الوَجَعِ وَأَنَا ذُو مَالٍ، وَلاَ يَرِثُنِي إِلَّا ابْنَةٌ، أَفَأَتَصَدَّقُ بِثُلُثَيْ مَالِي؟ قَالَ: «لاَ» فَقُلْتُ: بِالشَّطْرِ؟ فَقَالَ: «لاَ» ثُمَّ قَالَ: «الثُّلُثُ وَالثُّلُثُ كَبِيرٌ - أَوْ كَثِيرٌ - إِنَّكَ أَنْ تَذَرَ وَرَثَتَكَ أَغْنِيَاءَ، خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَذَرَهُمْ عَالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ ...».[3] (عامر بن سعد بن ابیوقاص از پدرش ـ رضی الله عنه ـ روایت میکند که: رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ در حج پایانی به خاطر درد شدیدی که داشتم به عیادتم آمد. گفتم: دچار درد سختی شدهام و سرمایهای دارم و جز یک دختر میراثبری ندارم، آیا دو سوم اموالم را صدق بدهم؟ گفت: نه، گفتم: نیم آن را؟ فرمود: نه، سپس افزود: یک سوم، که یک سوم بزرگ ـ یا بسیارـ است. اگر میراثبرانت را ثروتمند برجای بگذاری بهتر از آن است که مستمند رهایشان کنی تا به سوی مردم دست دراز نمایند ...).
روشن است که وصیت به بیش از یک سوم، تنها در بیماری منجر به فوت جایز نیست، چون فرد در حالت عادی میتواند تمام اموالش را به دیگران ببخشد یا هدیه و صدقه کند که در این صورت از مبحث «وصیت» بیرون میرود.
البته جمهور علما طبق روایت معروف «لاوصیة لوارث» (وصیت برای میراثبر جایز نیست)، وصیت برای میراثبران را جایز نمیدانند.[4] این حدیث در کتابهای ابوداوود، ترمذی، ابن ماجه و... نقل شده است.[5] امام بخاری با اینکه بابی را با همین عنوان (لاوصیة لوارث) در کتابش گذاشته است، اما از آوردن این روایت انصراف داده و به نقل سخنی از ابن عباس بسنده کرده است مبنی بر اینکه در جاهلیت وصیت برای والدین بوده و ارث از آن فرزندان و این حکم طبق آیات ارث از میان برداشته شده است[6]. گرچه کسانی مثل علامه آلبانی آن را صحیح دانستهاند، اما از دیرباز به سبب وجود راویانی مثل شهر بن حوشب، شرحبیل بن مسلم، اسماعیل بن عیاش و... در اسناد و طرق مختلف آن، به این روایت ایراداتی وارد شده است، زیرا افراد مذکور جزو رجال موثق مورد اتفاق نیستند و گروهی از رجالشناسان ایشان را تجریح کردهاند[7] و به تعبیر ابن حجر عسقلانی سند این حدیث از گفتوگو و بحث خالی نیست.[8] هرچند جمهور علما به صحت این روایت اذعان داشتهاند.[9]
اما به فرض صحت این حدیث، باز هم فرد میتواند در زمان حیاتش به میراثبرانی که شایستگی بیشتری دارند، طبق آیات بخشش، اموالی را به عنوان هدیه یا صدقه واگذار کند، زیرا به گفتهی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بهترین صدقه و بخشش همان است که در زمان تندرستی و زندگی و با وجود علاقهمندی به مال تقدیم شود: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الصَّدَقَةِ أَعْظَمُ أَجْرًا؟ قَالَ: «أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِيحٌ شَحِيحٌ تَخْشَى الفَقْرَ، وَتَأْمُلُ الغِنَى، وَلاَ تُمْهِلُ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ، قُلْتَ لِفُلاَنٍ كَذَا، وَلِفُلاَنٍ كَذَا وَقَدْ كَانَ لِفُلاَنٍ».[10] (مردی نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ آمد و پرسید: ای رسول خدا، کدام صدقه مزد بزرگتری دارد؟ فرمود: صدقه بدهی در حالی که تندرست و آزمند هستی، از تهیدستی میترسی و به سرمایهداری امید بستهای، وامگذار تا وقتی جان به لب رسد و بگویی برای فلانی این قدر و برای فلانی این اندازه باشد، زیرا قطعا به ایشان میرسد).
در گام سوم، نوبت به میراث میرسد، زیرا فردی که در زمان زندگی اموالش را به دیگران هدیه یا صدقه نداده است و از او وصیتی هم بر جای نمانده است، طبق قوانین میراث در قرآن، سرمایهاش بین میراثبران تقسیم می شود که آن هم بر پایهی حکمتهای گوناگون الهی است، به عنوان مثال اگر دختر یا خواهر کمتر از پسر یا برادر ارث میبرند، به سبب مهریه و نفقهای است که از شوهرشان میگیرند یا نقش کمتری است که در کسب مال در زمان زندگی پدر داشتهاند یا مسؤولیت مالی کمتری است که در زندگی خود با شوهر و فرزندانشان دارند.
البته تکرار قید «وصیت» در دو آیهی کلیدی ارث (11و12 نساء) با تعابیر مختلف نشان از اهمیت وصیت در قرآن دارد، زیرا آیات مربوط به وصیت سه برابر آیات ارث است. با اینکه خود آیات ارث هم از قید وصیت تهی نیستند.
بنابراین، اگر روایت «لاوصیة لوارث» را مخدوش بدانیم و به نظر مفسرانی که آیات وصیت را منسوخ دانستهاند[11]، توجهی نکنیم، و ده بار تکرار کلمات دال بر وصیت را در دو آیهی ارث، ملاکی کلیدی قرار دهیم، حتی میتوانیم نتیجه بگیریم که اولویت اول با وصیت است و فرد میتواند بر اساس آن، سهم افراد را تعیین کند. اما از آنجا که در آخر آیهی11 نساء، خداوند به دانش و حکمت گستردهی خویش و عدم درایت و درک انسانها حتی در تشخیص نزدیک و دور بودن یا سودمندی و زیانمندی پدران و فرزندان خودشان، تصریح کرده است، بهتر است در زمان زندگی و تندرستی حق را به حقدار بدهیم و همه چیز را به وصیت پس از مرگ موکول نکنیم که معلوم نیست وارثان به آن عمل بکنند یا آن را «جَنَف و اثم» دانسته و از اجرایش سرباز زنند.
پانوشتها و ارجاعات:
[1]. نگاه: المبسوط، سرخسی، 27/142؛ الفقه الإسلامي و ادلته، زحیلی، 10/7440؛ قانون مدني در نظم کنوني، کاتوزيان، مبحث وصیت.
[2]. نگاه: الذخیرة، قرافی مالکی، 13/7و8 ؛ الحاوي الكبير، ماوردی، 8/68.
[3] . صحیح بخاری، 2/81، حدیث 1295.
[4] . بدایة المجتهد، ابن رشد، 4/119.
[5] . ابوداوود، 3/114، حدیث 2870 ؛ ترمذی، 3/504، حدیث 2120 ؛ ابن ماجه، 2/905، حدیث2712 و... .
[6] . صحيح بخاري، 4/4، حدیث 2747.
[7] . به عنوان مثال امام نسائی در کتاب «الضعفاء والمتروکون» شهر بن حوشب را قوی نمیداند (1/56)، همچنین اسماعیل بن عیاش را ضعیف میداند (همان، 1/16). شرحبيل بن مسلم را يحيي بن معين ضعیف میداند (تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، مزی، 12/431).
گرچه اکثر محدثان روایات این افراد را پذیرفته یا برای پذیرش آن شروطی تعیین کردهاند، مثلا گفتهاند اگر اسماعیل بن عیاش از شیوخ شامی خود روایت کند، روایتش پذیرفته میشود، که اینجا از شرحبیل بن مسلم شامی روایت کرده است و خود شرحبیل نیز نزد اکثر محدثان مورد اعتماد است.
قابل ذکر است که اکثریت قریب به اتفاق محدثان و فقیهان روایت «لاوصیة لوارث» را به خاطر طرق متعددش صحیح دانستهاند.
[8] . فتح الباری، ابن حجر، 5/372.
[9] . همان.
[10] . صحیح بخاری، 2/110، حدیث 1419.
[11] . نگاه: الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، 2/263 ؛ مفاتیح الغیب، فخر رازی، 5/233 ؛ و... .
نظرات